دقیقا 10 روز دیگه نتیجه های ارشد میاد  

کمتر از 10 روز دیگه هم 6-7 روز دیگه هم نتیجه ی ارشد بدون کنکور  

این روزا همـــــــــــــــش میگم اگه قبول شم چی؟   اگه قبول نشم جی؟ 

اخه اگه اون کنکوره رو قبول شم واسه مدیریت باید برم مشهد

اگه بدون کنکورو قبول شم نرم افزار ، همین شیرازه

اگه هیچ کدوم رو قبول نشم چی؟؟؟؟؟؟؟؟ 

همش استرس دارم م م م م  م م م م 

خودم به کنکور که امیدی ندارم

اما بازم اگه خدا بخواد میشه ....

خدایا راضیم به رضای خودت هر چی که صلاح منه خودت واسم رقم بزن          واسه علیرضا هم همین طور هرچی که صلاح جفتمونه   

همچنان هر دو تنبل

هیچ کدوم هیچ کاری وسه پروژه هامون نکردیم 

تو هم هنوز پاورپوینتت رو نساختی  ولی دیگه من که تصمیمم رو گرفتم باید هر جوری هست تو این یکی دو روز همه کارامو بکنم و برم تحویل بدم 

بعدشم امتحان انقلاب 

بعدش   دیگه تمـــــــــــــــــــــــوم خلاص میشم

تو هم زودتر بری پروژه رو ارائه بدی یه باری از رو دوش جفتمون برداشته میشه 

عاشق اینم:

( امروز بیشتر از 20 بار خوندمش و واسه بابا هم اس ام اسش کردم)

گاهي گمان نميكني و ميشود! 

گاهي نميشود كه نميشود 

گاهي هزار دوره دعا بي اجابتست 

گاهي نگفته قرعه بنام تو ميشود 

گاهي گداي گدايي و بخت نيست 

گاهي تمام شهر گداي تو ميشود...

این روزا بعضی وقتا نگفته قرعه به نامم می شه اما بعضی وقتا هم هرچی دعا می کنم خدا انگار صدام رو نمیشنوه

اخ نمی دونی چقدر دلم گرفت و اعصابم خورد شد وقتی فهمیدم کامپیوترت خراب شد دوباره 

امروز صبح وقتی داشتم با مامان سبزی پاک می کردم زنگ زدی و 1 ساعتی جلو مامان باهات حرف زدم  منم هیچی نمی تونستم بگم و تو هم کلی شیطونی کردی

عصر هم که بهت گفتم دارم با ج.س چت می کنم و واویلااااا شد تو هم روی این بشر حســـــــاس دیگه هیچی اقا نیم ساعت قهر بودن و با هزار بدبختی آشتی کردن 

حالا کامپیوترت رو چیکار کنیم؟؟ 

وااای نمی دونم غصه ی پروژه تو رو بخورم یا غصه پروژه خودم رو  خیلی خیلی تنبل شدم 

یه اعتراف بکنم اینجا؟؟

دلم برات تنگ شده...   

دلم بدجــــــــــــــــــــــــــوری گرفته    

نمی دونم چرا هر کاری می کنم شروع کنم باهات درد و دل کنم نمی شه

ناراح نشی ها اما شنونده ی خوبی واسه حرفام نیستی

یعنی فقط شنونده ای هیچ احساسی نسبت حرفام انتقال نمی دی که منم حس خوبی پیدا کنم و بقیه حرف رو بزنم  منم اعصابم خورد میشه و اصلا بی خیال میشم 

 حوصله ام سر رفته

دیروز رو کـــــــــــــــاملا از هم بی خبر بودیم و منم اصلا حالم خوب نبود و با خودم میگفتم این بی معرفت یه زنگ نزد حالم رو بپرسه 

 و امروز فهمیدم  تو هم مثل من حالت خوب نبوده و از صبح تا شب بیمارستان بودی واسه کمر دردت 

خلاصه تو هم امروز گله می کردی که من یه زنگ نزدم حالت رو بپرسم  عجب اوضاعی بوداا

چند روزه شدیــــــــــــــــــــــــداً دنبال کارام هستم واسه ارشد بدون کنکور 

دیشب بالاخره مدارکم تکمیل شد و ثبت نام کردم

اما از تو چه پنهون که امیدی ندارم واسه مصاحبه

آخه بعدش که دقیق تر آیین نامه رو خوندم فهمیدم که باید رشته ی کارشناسیت با رشته ای که واسه ارشد انتخاب می کنی دقیقا یکی باشه  رشته ی ما هم که ارشد نداره واسه همین فکر کنم 15 تومن رو ریختم دور و واسه مصاحبه هم اصلا قبولم نکنن

این 1-2 روزی که دنباله مدارکم بودم خیلی خیــــــلی خوشحال بودم و فکر می کردم خدا یه راهی جلو پام باز کرد 

کلی انگیزه پیدا کرده بودم اما از امروز که دوباره آیین نامه رو خوندم حسابی غصه دار شدم

واقعا دیگه نمی دونم چیکار کنم

قبل از اینکه قضیه ارشد بدون کنکور رو بفهمم از فکر و خیال داشتم دیوونه می شدم شب و روز خواب نداشتم آخه رشته ای رو که می خوام شیراز نداره نه دلم می خواد برم شهر دیگه ای نه خونوادم راضین

واقعا نمی دونم باید قید ارشد رو بزنم؟!!!!!

با تو هر وقت در مورد این چیزا صحبت کردم و از سر در گمی هام گفتم نتونستی آرومم کنی و همیشه میگی نمی دونم !! می خوای چیکار کنی!؟

کاش میتونستی یه راحی جلوی پام بزاری

از فکر کردن به این آینده ی نا معلوم خسته شدم

کاش یه نفر بهم می گفت باید چیکار کنم

تو هم که بدتر از من رفتی پول دادی این همه کتاب خریدی واسه قشنگیه قفسه ی کتابات؟!! 

 روزا داره مثل برق و باد میگذره

یادته اول می گفتی از اول اسفند شروع میکنی

جناب مهندس که سربازی هم دوس نداری بری باید هر دومون یه فکری واسه این روزا که داره می گذره بکنیم

کاش که میتونستی کمکم کنی یه تصمیم درست بگیرم 

دوست ندارم به همین راحتی قید ارشد رو بزنم و برم سر کار

تازه کدوم کار؟؟!!!!!!  کار پیدا نمیشه که!!!  بد جوری گیر کردم 

به یاد داشته باش: 

آینده کتابی است که امروز می نویسی

پس چیزی بنویس که فردا از خواندن آن لذت ببری...

این هم سومین ماه گرد با هم بودنمون 

مثل همیشه تو یادت نبود و من بهت تبریک گفتم 

.

.

.

.