انگار جدی جدی داریم خداحافظی می کنیم 

هنوز خودمم باورم نمیشه

تو هم که بد تر از من اصلا باورت نمیشه

اما ... نمی دونم چی پیش میاد...

نمی دونم اخرش چی میشه 

چند روز پیش بهت گفتم که واسم خواستگار اومده اما راستش انقدر کپ کردی که نتونستم بهت بگم چقدر جدیه

خودمم نمی دونم چیکار کنم

امروز تلفنی که باهات حرف زدم به محضی که صدات رو شنیدم مو به تنم سیخ شد

انگاری واقعا دلم برات تنگ میشه

انگاری واقعا ...

نمی دونم اما فکر کنم واقعا باید تمومش کنم 

اخه من عذاب وجدان می گیرم وقتی بحث اون میشه

وقتی یاد خودم و خودن می افتم

.......

دلم پر است .

پر پر پر ...

آنقدر که گاهی اضافه اش از گوشه چشمانم میچکد .

گاهی سرد

گاهی گرم

می گذرد....

همه چیز تقریبا خوبه

جز یه چیز   از دیروز به اون یه چیز فکر می کنم

اما نمی خوام اصلا بیانش کنم 

فقط دلم گرفت...

دلـتنگــي، پيچيــده نيســــت.

يــک دل..

يک آسمان..

يــک بغــض ..

و آرزوهــاي تـَـرک خـورده !

به همين ســادگـي ...

بهشت كجاست ؟

     يك فضاي چند وجب در چند وجب ميان بازوهاي كسي كه دوستش داري

                              =====حسين پناهي=====

همین الان بهم اس دادی و نتیجه ارشد رو ازم پرسیدی

اگه پیشم بودی اول یکی می زدم تو گوشت که دیگه این همه وقت منو از خودت بی خبر نزاری 

 بعدشم کلـــــــــــــــی بغلت می کردم و بوست می کردم   

.

.

.

.

.

.

.

ارشد مجاز نشدی!!! اما عیبی نداره ایشا... سال دیگه 

امروز من رفتم پروژم رو تحویل دادم  بالاخره تموم شد راحت شدم

یه 20 هم گرفتم  اما تو همچنان درگیر مراسم پسر عموتی و اصلا ازت خبر ندارم

نتیجه های ارشد هم که اومد مجاز شدم  اما رتبم بالاس قبول نمی شم 

بلیط گرفتیم  که بریم مشهد فکر کنم 2 هفته دیگه اس دقیق نمی دونم  تا قبل از اینکه بلیط بگیریم خیلی منتظر بودم که بریم اما از وقتی 100% شد نمی دونم چرا حالم گرفته است و اصلا دلم نمی خواد بریم

.

.

.

.

 کاش می دونستم الان کجایی و چیکار می کنی  هر جا هستی می دونم لحظه های خوبی رو نمی گذرونی  

دستام داره می لرزه!!

اصلا نمی دونم چی بگم

همین الان بهم خبر دادی که پسر عموت فوت کرده 

نمی دونی چه حالی شدم

کاش میتونستم پاشم بیام پیشت هر چند هیچ کاری از دستم بر نمیاد

علیرضای عزیزم خدا بهت صبر بده

می دونم خیـــــــــــــلی سخته. 

لازم نیســـت بین دونفـــر حرفـــی زده بشــــه

همین که دستــــت رو آروم بگیــــره، یه فشار کوچیک بده

همیــــن تمووووم گفتنــــی هاست

 بعد از این همه استرس و تشویش و نگرانی و... روزای بد

امروز یه روز خوب بود اما حیف و صد حیف که تو کنارم نبودی

5 تا ماشین بودیم که همه با هم رفتیم باغ اقای م.الف 

چقــــــــــــــــــــــــــــدر جات خالی بود عجب بارونی زد و عجب هوایی شد 

هوا هوای دو نفره بود!!! اما تو نبودی  

یه باغ خیلی خیلی خوشگل با یه وبلایه خیلی قشنگ وسطش بود

پشت باغ استخر و یه الاچیق خیلی بزرگ

در کل همه چیز خیلی خوب بود بچه ها کلی زدن و رقصیدن کلی بازی کردن و ظهر هم جوجه درست کردیم و خوردیم و خیلی خوب بود و خیلی جات خالی بود خیلی

کاش تو هم میومدی و یه خورده روحیه ات عوض میشد این روزا هر بار زنگ میزنم یا بیمارستانی یا داری می ری بیمارستان

دیشب ساعت 3 اس دادی که تازه از بیمارستان اومدی فکر کردی من اون موقع خوابم اما گول خوردی چون بیدار بودم.

دیشب تا خود صبح پلک رو هم نذاشتم خوابم نمیبرد هر کاری می کردم. 

کاش میشد فردا بریم بیرون حالا که من روحیه گرفتم شاید بتونم به تو هم روحیه بدم

اما من هیچی بهت نمی گم اگه خودت وقت داشته باشی و حوصله ...

یادته خیلی وقتا بهت زنگ می زنم یا اس ام اس می دم می گی پشت فرمونم نمی تونم اس بدم یا حرف بزنم...

یعنی تو این وضعی؟؟؟

بعضی وقتا دوس دارم کنارم باشی..محکم بغلم کنی

بزاری آروم اشک بریزم راحت شم

بعد..

آروم تو گوشم بگی دیونه من که باهاتم

دوست داشتنی ترین رابطه ها

رابطه هایی دو طرفه اند

یعنی

هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش

هر دو خطر می کنند

هر دو وقت می گذارند

هزینه می کنند

هر دو برای یک لحظه بیشتر

در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند...

خدایـــــــــــــــــــــا

صدای منو میشنوی؟؟!!!!

خدایا

چه خبره امروز از در دیوار....

الان فهمیدم پسر عموت تصادف کرده

بد جور حالم گرفته شد 

کاش که الان پیشت بودم می دونم خیلی ناراحتی

منم کم از تو ندارم اصلا هر چی صبح واسه پروژه و ارشد شد بیخیال به درک

خدایا این یکی رو کجای دلم بزارم

خدایا خیلی جوونه به جوونیش رحم کن

خدایا......

هزچقدر بگم ناراحتم کم گفتم انگار که پسر عموی خودمه  دلم می خواست الان اونجا باشم تا صبح دق می کنم تا بفهمم چی شده

خدا کنه همین امشب حالش بهتر بشه که خانوادش با خیال راحت بخوابن

واااااااای شانس من تو هم شارژ نداری که تا اخر شب بهم خبر بدی فقط خدا کنه خبرای خوش باشه

تا صبح خوابم نمیبره از فکره این بنده خدا

خدایا به جوونیش رحم کن!!!

الان بهت زنگ زدم گفتی بعدا زنگ بزن تو بیمارستانم

نمی دونم چی شده

خیلی نگرانم

نکنه واسه پدربزرگت اتفاقی افتاده باشه!!!

خداکنه که اتفاقی نیفتاده باشه

مطمئناً تو هم فردا نمی ری ارائه بدی 

امروز از همون اول صبح بد آوردم  

خدایـــــــــــآ 

اول که پاشدم رفتم دانشگاه شیراز  گفـــــــت : واسه مصاحبه قبولم نمی کنن و فقط دانشجو های دانشگاه شیراز رو قبول دارن!!!  

یعنی اب پاکی رو ریخت رو سرم یعنی همه دنیا رو سرم خراب شد اخه من که به کنکور خیلی امید نداشتم فقط دلم به این خوش بود  

بعد با همین حال پاشدم رفتم دانشگاه خودم واسه ارائه پروژه کلی میز بکش تو حیات و این درس کن و اونو درس کن 2 تا استادا اومدن تایید کردن اما تا اومد ازم سوال بپرسه گفت من کلاس دارم باید برم الان وقت نمیشه

منم گفتم باشه 5 شنبه میام 

بعد دیگه رفتم اموزش واسه دانشگاه شیراز گفتم خدا خیرش بده مسئول اموزش خانم ص و اقای ر خیلی پیگیره کارام هستن

زنگ زد این ور و اون ور که چرا دانشجوی رتبه اول ما رو واسه مصاحبه قبول نکردین بنده خدا قرار شد نامه بنویسه و فردا صبح اول وقت بره اونجا واسه شکایت و پیگیری اما ... چه فایده فوقش واسه مصاحبه هم برم قبولم نمی کنن

نمی دونم والا خدا چی می خواد بزاره جلو پام و واسه اینده ام چه نقشه ای داره که گویا ارشد توش نیس 

اصلا انگار باید بیافتم دنبال کار تا پول در بیارم  این جوری نمیشه!!

تو هم قرار بود امشب بری واسه ارائه پروژه اما تا ظهر که باهات صحبت کردم هنوز کارات تموم نشده بود

 تو هم فکر کنم رفتی واسه هفته ی بعد حالا امشب معلوم میشه که می ری یا نه

اصلا من می خوام برم معتاد شم  چرا خب من رو واسه مصاحبه قبول نمی کنن 

دیگه خبر قابل عرضی نیس

اینم از امروز ما

اه فکر کردم امروز از دست پروژه خلاص میشم اما گویا باید بشینم این هفته رو هم باز بخونم

تا وقتی این پروژه و امتحانه هست نمی تونم تمرکز کنم واسه طراحی وب یا شبکه که برم دنبال اونا رو یاد بگیرم  اصلا نمی دونم چیکار کنم 

شیطونه میگه  برق وصل کنم خودم رو بکشم  راحت شم از این همه سر در گمی  

اما خب شیطونه غلط زیادی می کنه  من هنوز جوونم کلی ارزو دارم 

با این مدرک الکیه به درد نخور و بدن تجربه که کار گیر نمیاد تازه ماها هیچی بلد نیستیم  فقط باید برم معتاد شم  

دقیقا 10 روز دیگه نتیجه های ارشد میاد  

کمتر از 10 روز دیگه هم 6-7 روز دیگه هم نتیجه ی ارشد بدون کنکور  

این روزا همـــــــــــــــش میگم اگه قبول شم چی؟   اگه قبول نشم جی؟ 

اخه اگه اون کنکوره رو قبول شم واسه مدیریت باید برم مشهد

اگه بدون کنکورو قبول شم نرم افزار ، همین شیرازه

اگه هیچ کدوم رو قبول نشم چی؟؟؟؟؟؟؟؟ 

همش استرس دارم م م م م  م م م م 

خودم به کنکور که امیدی ندارم

اما بازم اگه خدا بخواد میشه ....

خدایا راضیم به رضای خودت هر چی که صلاح منه خودت واسم رقم بزن          واسه علیرضا هم همین طور هرچی که صلاح جفتمونه   

همچنان هر دو تنبل

هیچ کدوم هیچ کاری وسه پروژه هامون نکردیم 

تو هم هنوز پاورپوینتت رو نساختی  ولی دیگه من که تصمیمم رو گرفتم باید هر جوری هست تو این یکی دو روز همه کارامو بکنم و برم تحویل بدم 

بعدشم امتحان انقلاب 

بعدش   دیگه تمـــــــــــــــــــــــوم خلاص میشم

تو هم زودتر بری پروژه رو ارائه بدی یه باری از رو دوش جفتمون برداشته میشه 

عاشق اینم:

( امروز بیشتر از 20 بار خوندمش و واسه بابا هم اس ام اسش کردم)

گاهي گمان نميكني و ميشود! 

گاهي نميشود كه نميشود 

گاهي هزار دوره دعا بي اجابتست 

گاهي نگفته قرعه بنام تو ميشود 

گاهي گداي گدايي و بخت نيست 

گاهي تمام شهر گداي تو ميشود...

این روزا بعضی وقتا نگفته قرعه به نامم می شه اما بعضی وقتا هم هرچی دعا می کنم خدا انگار صدام رو نمیشنوه

اخ نمی دونی چقدر دلم گرفت و اعصابم خورد شد وقتی فهمیدم کامپیوترت خراب شد دوباره 

امروز صبح وقتی داشتم با مامان سبزی پاک می کردم زنگ زدی و 1 ساعتی جلو مامان باهات حرف زدم  منم هیچی نمی تونستم بگم و تو هم کلی شیطونی کردی

عصر هم که بهت گفتم دارم با ج.س چت می کنم و واویلااااا شد تو هم روی این بشر حســـــــاس دیگه هیچی اقا نیم ساعت قهر بودن و با هزار بدبختی آشتی کردن 

حالا کامپیوترت رو چیکار کنیم؟؟ 

وااای نمی دونم غصه ی پروژه تو رو بخورم یا غصه پروژه خودم رو  خیلی خیلی تنبل شدم 

یه اعتراف بکنم اینجا؟؟

دلم برات تنگ شده...   

دلم بدجــــــــــــــــــــــــــوری گرفته    

نمی دونم چرا هر کاری می کنم شروع کنم باهات درد و دل کنم نمی شه

ناراح نشی ها اما شنونده ی خوبی واسه حرفام نیستی

یعنی فقط شنونده ای هیچ احساسی نسبت حرفام انتقال نمی دی که منم حس خوبی پیدا کنم و بقیه حرف رو بزنم  منم اعصابم خورد میشه و اصلا بی خیال میشم 

 حوصله ام سر رفته

دیروز رو کـــــــــــــــاملا از هم بی خبر بودیم و منم اصلا حالم خوب نبود و با خودم میگفتم این بی معرفت یه زنگ نزد حالم رو بپرسه 

 و امروز فهمیدم  تو هم مثل من حالت خوب نبوده و از صبح تا شب بیمارستان بودی واسه کمر دردت 

خلاصه تو هم امروز گله می کردی که من یه زنگ نزدم حالت رو بپرسم  عجب اوضاعی بوداا

چند روزه شدیــــــــــــــــــــــــداً دنبال کارام هستم واسه ارشد بدون کنکور 

دیشب بالاخره مدارکم تکمیل شد و ثبت نام کردم

اما از تو چه پنهون که امیدی ندارم واسه مصاحبه

آخه بعدش که دقیق تر آیین نامه رو خوندم فهمیدم که باید رشته ی کارشناسیت با رشته ای که واسه ارشد انتخاب می کنی دقیقا یکی باشه  رشته ی ما هم که ارشد نداره واسه همین فکر کنم 15 تومن رو ریختم دور و واسه مصاحبه هم اصلا قبولم نکنن

این 1-2 روزی که دنباله مدارکم بودم خیلی خیــــــلی خوشحال بودم و فکر می کردم خدا یه راهی جلو پام باز کرد 

کلی انگیزه پیدا کرده بودم اما از امروز که دوباره آیین نامه رو خوندم حسابی غصه دار شدم

واقعا دیگه نمی دونم چیکار کنم

قبل از اینکه قضیه ارشد بدون کنکور رو بفهمم از فکر و خیال داشتم دیوونه می شدم شب و روز خواب نداشتم آخه رشته ای رو که می خوام شیراز نداره نه دلم می خواد برم شهر دیگه ای نه خونوادم راضین

واقعا نمی دونم باید قید ارشد رو بزنم؟!!!!!

با تو هر وقت در مورد این چیزا صحبت کردم و از سر در گمی هام گفتم نتونستی آرومم کنی و همیشه میگی نمی دونم !! می خوای چیکار کنی!؟

کاش میتونستی یه راحی جلوی پام بزاری

از فکر کردن به این آینده ی نا معلوم خسته شدم

کاش یه نفر بهم می گفت باید چیکار کنم

تو هم که بدتر از من رفتی پول دادی این همه کتاب خریدی واسه قشنگیه قفسه ی کتابات؟!! 

 روزا داره مثل برق و باد میگذره

یادته اول می گفتی از اول اسفند شروع میکنی

جناب مهندس که سربازی هم دوس نداری بری باید هر دومون یه فکری واسه این روزا که داره می گذره بکنیم

کاش که میتونستی کمکم کنی یه تصمیم درست بگیرم 

دوست ندارم به همین راحتی قید ارشد رو بزنم و برم سر کار

تازه کدوم کار؟؟!!!!!!  کار پیدا نمیشه که!!!  بد جوری گیر کردم 

به یاد داشته باش: 

آینده کتابی است که امروز می نویسی

پس چیزی بنویس که فردا از خواندن آن لذت ببری...

این هم سومین ماه گرد با هم بودنمون 

مثل همیشه تو یادت نبود و من بهت تبریک گفتم 

.

.

.

.